سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سعی می کنم کاری نکنم که نیازی به رمز و قفل و بست و ... داشته باشه اما ... این یکی این مدلیش بهتره ...  


نگاشته شده در دوشنبه 91/6/27ساعت 12:16 عصر به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

هفت قلم آرایشت که تمام می شود ...

روسری رنگارنگ زیبایت را با حجاب عربی و کامل سرت می کنی ...

چادرت را هم می پوشی و با دقت روی روسری ات جای می دهی تا دیده نشود ...

کفش هایت را می پوشی و می روی ...


مهم نوشت:
خواهش می کنم نپوش این چادر را ... نپوش ...
حرمت دارد بخدا ... :(


نگاشته شده در یکشنبه 91/6/26ساعت 4:12 عصر به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

نمی خواهم چیز زیادی بنویسم
تحلیل های زیادی گفته و شنیده و نوشته شده است در این روز ها اما ...

لازم دانستم که نکته ای را یاد آور شوم ... شاید به خودم ...
آیا قسمت آغازین و قسمت دوم سخنان "مرسی" در اجلاس غیر متعد ها نمی تواند
حفظ جایگاه استراتژیک خود در کشور همسایه اش با اسرائیل باشد برای پیش برد بهتر اهداف اسلامی؟


مهم نوشت :
فراموش نشود که این فقط و فقط یک نظریه است!


نگاشته شده در سه شنبه 91/6/14ساعت 9:30 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

آن چه قصد نوشتنش را کرده ام ، شرح دل تنگی و دوری و فراق نیست

مختصر دل نوشته ای است برای آرام گرفتن بی قراری های خودم ...

اگر شاعر و به تبعیت از او بسیاری از دیگران

از دیده و دل فریاد دارند

من

از عقلم می نالم که او هم همراه دل شد

و او را جری تر کرد ...

زمانی که در افکار دوران نوجوانی خودم سیر می کردم

آن زمان که

از زندگی مشترک و همسر چیزی نمی دانستم

در تخیلات موهوم خودم همیشه به دنبال تو می گشتم

شده بودی یار خیالی من

شده بودی کسی که همه ی حرف ها و درد دل هایم را

با او به اشتراک می گذاشتم

سنگ صبور و حلال مشکلاتم بودی

حتی با هم به پیاده روی می رفتیم

تفریح و گشت و گذار و زیارت هم ...

حرف های عاشقانه می زدم

حرف های عاشقانه می شنیدم

درد دل می شنیدم و

گاهی

این من بودم که سنگ صبور و حلال مشکلاتت بودم

و "تو"

واقعی بودی ... باور کن ...

چون من باورت کرده بودم

گاهی ندار بودی و گاهی دارا

آسمانی بودی

زیاد دنبال زمینی ات گشتم

پیدا نشد ...

آری

آن زمان

همان زمان نوجوانی ام را می گویم

که من شده بودم یک پا "تو" ی آسمانی

تو

خوش بودی با ساراهای زمینی ات

گاهی سنگ صبور و حلال مشکلاتشان بودی

و گاهی آن ها ...

حرف های عاشقانه می زدی و می شنیدی

نمی دانم تو چه حسی داشتی آن زمان

همان زمان های جوانی ات

که زمینی گذراندی ...

اصلا

نمی دانم چه شد

من زمینی شدم یا تو آسمانی

خدا خواست یا قانون جذب

تو خواستی

یا من ...

هنوز هم حیران و سر در گمم که شد

تو یکهو از کجا پیدایت شد

از آسمان

یا نه

شاید هم من در زمین پیدا شدم

که هم دیگر را جذب کردیم

تو آهن ربا بودی

و من

براده های آهن

هاج و واج و مشوش

یک جا جمعم کردی

حتی اگر تصمیم به جدا شدن هم داشتم نمی توانستم ...

قدرت برتر زندگی ام شدی

یعنی

خودم خواستم که این گونه باشد

قید همه چیز را زدم

با عقل و منطقم وارد جنگ شدم

چیره شدم

و اثبات کردم که عاقلانه ای ...

آسمانه ای ...

هر چه گفتی

بدون چون و چرا پذیرفتم

آنی شدم برایت که برای هیچ کسی نبودم

آن قدر "تو" شدم که

نادیده ام بگیری

زیاد تلاش کردم

که از دست ندهمت

اما ...

نخواستی

تو تازه داشتی با عقلت کلنجار می رفتی حتما

اما نفهمیدی که

هر چیزی

زمانی دارد ...

من

قربانی نادانسته های خود شدم

قربانی آرزوهای فرشته هایی به نام مادر و پدر ...

کاش

تو که حالا

باید عاقل تر می شدی

زندگی را

حرام

من

و

... ام

نمی کردی ...

کاش ...

کاش ...

کاش ...


مهم نوشت :
کاش لا اقل دل نمی شکستی
و همراه می شدی تا ...
عاشقی را رعایت کنیم.


نگاشته شده در شنبه 91/6/11ساعت 10:47 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

خبرنگار یعنی ...
با همه ی غر ها و ایرادهای بنی اسرائیلی مسئولینت کنار اومدن ...
یعنی ...

با همه ی بی پولی هاش ساختن ...
یعنی ...

کلی حرف شنیدن و از این اداره و اون اداره بیرون پرت شدن ...
یعنی ...

اکثر اوقات مورد بی مهری واقع شدن ...
یعنی ...

کج شدن راه مردم از چند فرسخیت وقتی میکروفون و دوربین رو دستت می بینن ...

یعنی ...
هیجان و بدو بدو ...
یعنی ...
جا موندن از مهمونی های روز خبرنگار و دریافت نکردن هدیه اش به خاطر بی خبر بودن از همه جا ...

یعنی ...

وقتی شرایط کار رو هم نداری و چند وقتی هست که از محیط کارت دوری اما ...
سوژه ها مدام تو ذهنت رژه می روند و تازه ...
شات لیستشونم (سناریو ی گزارش) آماده می کنی ...
یعنی ...
از این جا رونده و از اون جا مونده ...

خبرنگار خوب یعنی ...
تعهد داشتن ...
یعنی برای رضای خدا و مردم کار کردن ...
یعنی نا دیده گرفتن موقعیت خود و به تصویر کشیدن حقیقت ...
یعنی هم پاسخ گوی مردم بودن ... هم وجدان خود ... هم مسئول خود ... و هم مسئولی که شده سوژه ...

اصلا خبرنگاری یعنی ...
بد شدن حالت تو گرما و سرما ...
یعنی خیس شدن های زیر بارون ...

یعنی ...
نفس نفس زدن و ...
نفس کشیدن ...
یعنی ...
آروم و قرار نداشتن حتی برای یه لحظه...
یعنی ...
یکی فدای همه ...


لینک این مطلب در : عمارنامه ، صراط نیوز

 


نگاشته شده در سه شنبه 91/5/17ساعت 11:3 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

وقتی می شنوم تو جلسات که ان شاالله تو مدینه صداش بزنی ، صدات و آزاد کن و صداش بزن : " ای گل زهرا خوش آمدی "...
دلم بیشتر از وقتی می گیره که سخنران میگه : امام حسن (ع) از امام حسین (ع) هم مظلوم تر بود چرا که تو خونه ی خودش هم غریب بود ...
دلم بیشتر می گیره چون ...

یاد وداع یواشکیمون تو مدینه ...
یاد اشک های یواشکیمون تو مدینه ...
یاد بغضای یواشکی حتی ...
یاد شورطه هایی که برایت تداعی کننده ی همان هایی هستند که علی (ع) را با دست بسته می بردند ...
یاد احساس خفگی که می کردی ...
میگه : ...
" آخه کی‌ ...؟ کی میشه آقامو صدا بزنم تو مدینه ...؟! "

نگاشته شده در شنبه 91/5/14ساعت 1:41 عصر به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

آن چه که امروز بیش از همه در کشور ما مورد بحث و بررسی قرار گرفته است ، بحث گرانی هاست، خصوصا گرانی مرغ.شجره طیبه _ طیبه علیشجره طیبه _ طیبه علی
آن چه برایم جالب بوده صحبت ها و رفتار دیگران است که جایی برای اظهار نظر باقی نگذاشته است.
حرف های زیادی زده شده و انتقاد های فراوانی شده است و پیشنهاد های فراوان تری هم ...

اما آن چه امروز من می خواهم بگویم این است که از حق باید دفاع نمود ، کاری به مسائل سیاسی ندارم اما اقای محسن رضایی حرف هایت در مورد گرانی حقا و انصافا قابل قبول است ، اگر برای اولین بار صحبتی از شما به دلم نشسته باشد همین صحبت هایتان در برنامه ی دیروز امروز فردا است.

« الان فرق تحریم های اقتصادی با تحریم های دوران جنگ این است که آنجا جنگ اصلی جنگ نظامی بود و تحریم های اقتصادی برای تقویت آن جنگ نظامی بوده ولی الان جنگ اصلی در عرصه اقتصادی است و دلیلش هم آن است که رهبر انقلاب 4 سال پشت سر هم شعارهای سال را شعارهای اقتصادی تعیین کردند پس معلوم است که ایشان کاملا نگران بودند امروز می فهمیم که این نگرانی به حق بود ...»
« ... همه باید دست به دست هم بدهیم ما الان این طرز فکر را نداریم که دولت در یک جبهه است، مجلس در یک جبهه دیگر است، قوه قضائیه و فعالان سیاسی هم در جبهه دیگر هستند».

و اما می رویم سراغ صحبت های دیروز آیت الله مکارم شیرازی که واقعا به دل نشست :

« عده زیادی درباره قیمت مرغ اصرار می‌کنند؛ در حالی که اگر گوشت مرغ نخورند خیلی مسئله مهمی نیست، بیشتر اطبا گفته‌اند که مواد گوشتی غذای مناسبی برای انسان نیست و نباید افراط کرد؛ تنها مقدار کمی لازم می‌باشد.
من خودم تصمیم گرفتم گوشت مرغ نخورم،من بدون اینکه در این مسئله تحریم کنم، خودم تصمیم گرفتم گوشت مرغ نخورم، مردم هم می‌توانند با جمع و جور کردن اطراف کار در مقابله با گرانی سهیم باشند؛ البته دولت هم باید برای برطرف کردن گرانی‌ها کمر همت ببندد».

اما برایم جای سوال است که چرا سایت معظم له این قسمت از صحبت های ایشان را سانسور کرده است؟! مسائل داخلی کشورمان در اولویت است یا مسائل دیگر کشور ها؟!

به نظر خود من هم ، الان در شرایطی چون شرایط انقلاب هستیم و بزرگترین مشکلمان باز هم بی توجهی به صحبت های امام خامنه ای (حفظه الله) بوده است، نباید اجازه دهیم دچار جو زدگی ها و جنگ زدگی ها شویم ، عرصه عرصه ی جنگ نرم است؛ در زمینه ی فرهنگی ... اقتصادی و ... و ایران عزیزمان هم در این گردنه های پر پیچ و خم همچنان با صلابت پیش به سوی قله در حرکت است و تا رسیدن به اوج از حرکت باز نخواهد ایستاد.

کار شکنی ها باید ریشه کن شود چه در بین مسئولین و چه در بین خود مردم ، چرا باید مغازه دار ما که خودش از مردم است گران فوشی و یا کم فروشی کند؟ چرا دلالان که خود جزیی از مردم همین آب و خاکند باید ... ؟

اگر همه ی مردم آستانه ی صبر خود را کمی بالاتر ببرند و با بصیرت بیشتری به مسائل اطراف بنگرند حتما شرایط برای خودشان بهتر خواهد شد.

باید تلاش کنیم ، دست در دست هم ؛ که چشم اندازی جز برای موفقیت برایمان قابل تصور نیست.


یادداشت مرتبط:
می شود و می توانیم ...


نگاشته شده در دوشنبه 91/5/2ساعت 11:37 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

این جا قم است ...شجره طیبه _ طیبه علی

جایی که یک خیابان یا حتی کوچه ای ندارد که محض رضای خدا آسفالتش لک دار نباشد ...
جایی که تقریبا در اکثر اوقات پله برقی پل های عابر پیاده اش خراب است ...

جایی که اتوبوس هایش هر وقت دلشان بخواهد حرکت می کنند ، نه سر ساعت مشخصی ...

جایی که هر راننده ای می تواند هر چقدر که دلش خواست کرایه بگیرد از مسافر ...
جایی که برخی کوچه هایش کار یک بزرگراه را بر عهده دارند و برخی خیابان هایش کار یک کوچه را هم نمی کنن
د توأمان نام دو شهید بزرگوار را هم به خود اختصاص داده اند ...
جایی که برخی مسیرهایش فقط در انحصار تاکسی هاست و برخی مسیرهایش فقط در انحصار اتوبوس ها ...

جایی که اکثر کارت خوان های اتوبوس هایش خراب است ...شجره طیبه _ طیبه علی
جایی که وقتی برای اعتراض به زیاد گرفتن کرایه تاکسی تلفنی تماس می گیری ، می گویند بله بله درست می فرمایید زیاد گرفته شده ، همین بدون پیگیری ...
جایی که هر لحظه ممکن است مسیری به دلیلی بسته شود و غافل گیرتان کند ...

جایی که نه نیازی به بزرگراه های غرب به شرق دارد و نه شمال به جنوب و ...، یک رودخانه دارد که همه جای شهر را به همه جای دیگر آن وصل می کند ...
جایی که همان یک رودخانه کار چندین و چند هتل و مسافر خانه و بوستان و پارک را هم می کند برای مسافر ها ...
جایی که فقط طرح پشت طرح است که کلید می خورد ...

جایی که عصرها میدان مرکزی شهرش می شود اینی که در تصاویر می بینید ...


مهم نوشت:
فعلا از خیر تاریخی شدن داربست های گنبد مسجد اعظم و مسجد امام حسن عسگری(ع) و
بدتر شدن و وضعیت شوری آب و
تعمیرات حرم که اصلا زیباترش نکرده و این حس را به انسان منتقل می کند که سنگ های دست چندم یک کارخانه به صورت رایگان در آن جا کار شده است گذشتیم ...!
لینک به این مطلب


نگاشته شده در سه شنبه 91/4/27ساعت 10:43 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

دیروز جایی رفتم که روزهای تشریف فرمایی آقا به قم را در ذهنم تداعی می کرد، آقا که آمده بودند اتوبوس های در ورودی حرم پارک بود که وسایل تیز و برنده ، شارژر ها و اسپری ها را در آن جا به امانت نگاه می داشتند ... یادش بخیر روز های قشنگی بود ...

و اما دیروز ...
به مراسمی دعوت بودیم که اسم سخنران را نمی دانستیم ، گفته بودند هنگام ورود هدایایی تقدیم مهمانان خواهد شد!
این شیوه ی جذب مخاطبین بود ... این که چقدر نگران بودند اگر نام سخنران آورده شود ممکن است تعداد افراد حاضر کم باشد خدا می داند!

به محل همایش که رسیدیم با ماشین آماده ی پلیس ، آتش نشانی و دو اتوبوس مواجه شدیم که امانات را نگه داری می کردند، هی با خودمان کلنجار می رفتیم که چه خبر است؟ نکند واقعا رهبر آمده است باز؟! یعنی ممکن است؟

کیف و موبایل ها را که تحویل می گرفتند هیچ ، عینک دودیمان را هم یک دفعه از چشمم در آوردند ناغافل! خیلی برخورده بود به من ...
خوب لحظه ی ورود هم که گشت و گذاری اساسی بود ، گفتم چه خبر است ؟ رهبر آمده بود این خبر ها نبود ، حالا مگر این علی لاریجانی کیست؟! که یکی از انتظامات ها لبش را گزید و اخمی کرد ...

خلاصه این هدایاشان کشته بود مرا که یک آویز جلوی آینه ی اتومبیل بود از نوع پلاستیکی!

همه ی این ها را گفتم تا نگفته نماند که «هیئت و کانون خادم الرضای قم» در برابر مردم قم مسئولی که سخنرانت را با کلی ادا و بهانه و تعریف و تمجید در کتشان کردی ...

گفتم تا نگفته نماند آقای تحویلدار مجری به اصطلاح توانای سیمای قم و دیگر همایشاتش در برابر همان مردمی که گفتی با درایت نماینده شان را انتخاب کردند مسئولی ، در برابر مردم مسئولی که گفتی نمایندگان با درایت و آگاهی این نماینده ی آگاه و با درایت را به ریاست مجلس انتخاب کردند ...

همه ی شما مسئولید، در برابر خداوند هم مسئولید! دقیقا مانند حوزه ی علمیه و جامعه ی مدرسین و علمای گرانقدر و نمایندگان دوره ی هشتم و نهم مجلس که اصلح و اعلم را طور دیگری جلوه دادند ...

همه ی کسانی که واقعیت را دست کاری می کنند مسئولند .

راستی آقای لاریجانی در صحبت هایتان از اسلام و ظاهر سازی ها و درد دل شهید مطهری گفتید ، شما هم در برابر صحبت هایتان مسئولید ... .


یاد داشت های مرتبط :

 خودی ها! نا خودی ها! و نخودی ها!
لینک به این مطلب


نگاشته شده در شنبه 91/4/17ساعت 9:22 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

به خودم حق می دهم ...
نبخشم
کسی را که ...
تهمت های ناروای زیادی نثارم کرد ...


مهمنوشت : چند هزار تایی *یا ستار العیوب* برایش نظر کرده ام
شاید خدا کمی از عیب هایش را بپوشاند ...


نگاشته شده در جمعه 91/4/16ساعت 11:33 عصر به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

Design By : Pichak