سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفت: می خواهم اولین سفر زیارتی ام کربلا باشد...
رفت...

گفتم: دوست دارم اول از خانه ی خدا شروع کنم...
رفتم... و چه خوب شد که اول کربلا نرفتم...!

گفت:خوب شد؟!

گفتم: بله... مدینه که بروی... نمک که روی زخم هایت ریخته شود... بغض به مرز خفگی که برساندت...
مامور چک کردن پاسپورت ها با اخم و چشم هایی گرد شده که خطابت کند : طیبه ی "علی" ؟!

داغت که تازه شود و ... جگرت که آتش بگیرد... کربلا بیشتر می چسبد... شک نکن!
نمی خواهی دعوتم کنی آقای مظلومم، حسین(ع) ؟!


مهم نوشت:
* نمی دانم چرا دست هایم می لرزد!
**به کی بگم که قلبم تو کربلا جا مونده؟ / به کی بگم که دوریش دل منو سوزونده...، خیلی دوسش دارم!  
   


نگاشته شده در یکشنبه 90/6/20ساعت 11:51 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

می گفتند هفت، هشت، فوقش ده تا دانش آموز در مدرسه دعوای برره ای کرده اند و انگار دست و پاهایشان خش برداشته، پس... مهران مدیری* بد آموزی دارد!
لابد... خنده ی زیاد عطاران هم بد آموزی داشته است دیگر...

اما...

هیچ بد آموزی ندارد که بر خلاف این همه تاکید آقا بر ترویج روحیه ی نشاط و امید در رسانه ها** و نقد هایی که بر برنامه های صدا و سیما داشتند و در زمان ابقای همین جناب ضرغامی هم عنوان کردند و خواستار اصلاح آن ها شدند اما متاسفانه وضعیت بهتر که نشد هیچ، بدتر هم شد!
آخر تا کی و کجا و چگونه اینگونه خواهند تاخت؟! آیا فکر می کنند مردم نمی بینند و نمی دانند یا آقا؟! که خوب ثابت شده هم امام و هم امت نظرات خود را عنوان کرده اند.

آیا باز کردن پیام فیلم های طرد شده از سوی اکثریت جامعه تاثیری در جایگاه رسانه خواهد داشت و واقعا فکر می کنند مردم ما بیدی هستند که با این بادها ...؟!
آیا واقعا خود کشی های رخ داده حاصل این پیام ها بوده است و هیچ بد آموزی در کار نبوده است؟
آیا واقعا روحیه ی نشاط و امید در پوشیدن چادر ها و روسری ها و لباس های رنگارنگ و تکه پاره شده خلاصه می شود؟ و اینکه تلوزیون را عزاخانه ای کرده اند برای خودش به چشم نخواهد آمد؟
امثال آیدا الگو خوانده می شوند از سوی برخی، آیا واقعا اینقدر شان و جایگاه بانوان ما را پایین فرض کرده اند؟

چند وقت یک بار هم مراسمی برگزار می کنند و تجلیلی و جایزه ای به افرادی که حتی نمی توانند کلوز آپ چهره شان در مراسم را نشان بینندگان بدهند و این خود گویای خیلی چیز هاست.
نه! این جور ها هم نیست آقایان محترم، مردم ما امروز بسیار بیدار تر و آزاده تر از آنند که برای شعار زن و آزادی تان سوت و کف بزنند و از خود بی خود شوند.
دیگر حناهاتان رنگی ندارد حداقل برای امت اسلامی جمهوری اسلامی ایران، بروید راحت برای همان هایی گل لگد کنید که با شما آشنایی زیادی ندارند و می خواهند از طریق شما ها به اهدافشان نزدیک تر شوند، گرچه خود آن ها هم به سوخته بودن شما پی برده اند...

درد سختی است، چاره ای ندارید  جز ... دســــ تــــــــــ و پـــــــــــــا ز _ _ _ _ دن!


مهم نوشت:
* هر گونه جانبداری از شخص یا اشخاص یا گروه و یا توهین به همان فوق الذکر ها را رد می کنم.
** ( بد نیست آنچه من شنیده ام را شما هم بشنوید: زمانی آقا فرموده اند با صدای گریه ی کودکی از تلوزیون سریع به پای آن رفتم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است و دیدم که مسواکی دارد گریه می کند که چرا صاحبش از آن استفاده نکرده است! خوب این مسواک مثلا به جای گریه به صاحبش می تواند بخندد و... . البته این نقلی به مضمون است).


نگاشته شده در جمعه 90/6/18ساعت 10:32 عصر به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

_ چه خبرا؟

:سلامتی
: دلم گرفته
: شایدم تنگه
: برا خودم
: برای تو
: برای زندگی
: احساس می کنم نیاز به رفرش دارم
: شایدم عوض کردن ویندوز
: نمی دونم
: فقط حالم خیلی...
 
: بد ... نه ! اشتباه  نکن
: وضعیتم وخیمه
: آره، دیگه قطع امید کردم از خودم
: فقط یه معجزه...

: آره یه معجزه می تونه نجاتم بده
: محل وقوع اون معجزه هم باید تو فکرم باشه
: حالا خود دانم و بس...
: و این داستان...

: ادامه نه! پایان دارد
: بله پایان!
: افکارم را تغییر می دهم و ...
: نفس می کشم!
: بله، ن فس
: دو بخشه!


مهم نوشت:
* راستی یاد کودکی هایم  بخیر...
**چقدر دلم پر بوده هآ !
***جالب اینکه هنوز نگفته هم دارم! کمکم می کنی ؟!


نگاشته شده در دوشنبه 90/6/7ساعت 6:41 عصر به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

نمی دانم چرا این روزها... شجره طیبه _ سه نقطه
تمام جمله هایت... جمله هایش... جمله هاشان...
و حتی جمله هامان...
 
وحتی تر...
جمله هایم...
با ( ... ) تکمیل می شوند(.)!


مهم نوشت:
*(.) این همان نقطه سر خط خودمان است!
**نمی دانم چرا این وبلاگ( یعنی سیاسی_اجتماعی نوشت هایم) هم دارد یک مدل هایی می شود...!
   _ یعنی مهم نوشتی می شود...!


نگاشته شده در جمعه 90/4/31ساعت 11:34 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

همان ها که هنوز غبار آلود نکردن فضا را نگفتن از هاشمی می دانند...
همان ها که هنوز مرز حق و باطل برایشان روشن نشده است...

همان ها که گفتن از منتظری را بد شگون می دانند چون مرده است...
همان ها که متهمت می کنند به اینکه چرا در زمان انقلاب نبوده ای تا خیلی چیزهایی که دیگران ندیدند را ببینی...

همان هایی که...
.
.
.
و این قصه ادامه دارد و آن ها بی شمار نه! عددی نیستند...

خون دل و درد دل و زخم دل و ...
این جاست که...

همین ها (همان این هایی که اشاره به نزدیک دارد)! امروز نفهمیده اند که اختلاف نیفکندن و اختلاف سلیقه و آرام نگاه داشتن فضای کشور نگفتن نیست...
 
«تبیین» است بخدا!
فقط همین...
حالا پیدا کنیم بصیرت و ... .

آه ها بسیارند و زود گذر اما...

خون دل هم مثل آبرو است! جاری که شود دیگر...


 مهم نوشت:
*سانسور ها یعنی همان سه نقطه ها یعنی:
** تازه می فهمم فتنه ی بزرگ تر چه بوده است!
***الا ولا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر.


نگاشته شده در چهارشنبه 90/4/22ساعت 6:7 عصر به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

یه روزایی میرسه که دیگه حرم هم آرومت نمی کنه!

خدا نیاره براتون این روزا رو!

میدونید چه روزاییه و چقدر سخته؟

روزایی که دیگه هیچ کس و ندارید، نه! یعنی اونی که همه کستونه نمیخواد مال شما باشه!

قدیما وفایی... عشقی... معرفتی...

همش نیست و نابود شده!

ولی تو تصمیم داری همچنان رو عهدات باشی،عهدایی که از روی عشق و محبت واقعیت بوده.

کاش می شد یه جای دور و خلوت تهنای تهنا باشم بعدشم مثل اون قوی زیبای مهدی حمیدی : روم گوشه ای دور و تهنا بمیرم... .

حرم بی بی معصومه_ شجره طیبه

نکنه بی بی قهر باشه باهام؟! :((


نگاشته شده در شنبه 90/4/18ساعت 8:51 عصر به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

Design By : Pichak